واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: متن عربی و ترجمـه فارسی مـهمترین ترانـه های نوال الزغبی
http://sarapoem.persiangig.com/image4/nawallogo2.jpg
اللیـالی
اللیـالی رجعتلی تانی حب قلبی من جدید
شبها, عشق گمشده منو دوباره بـه من بازگردوند
بعد غیبة جانی
بعد از اینکه ازمن دور شد,دوباره بـه سوی من برگشت
راح ندانی خلا عمری كلّو عید
مرا صدا زد و به زندگیمشادی بخشید
كنت فین یـا؟ یـا شاغلّنی هوایـا؟
کجا بودی اییکه تمام فکر منو بهخود مشغول کردی؟
كنت فین یـا؟ یللی قلبك معایـا؟
کجا بودی اییکه قلب منـهمراه توست؟
لیـالی لیـالی لیـالی
شبها شبها شبها
حبك یـا غالی غیرلیحالی
عزیزم عشق تو تمام زندگی من را تغیر داد
على شوقی لیك بصحى و بنام
وبه شوق دیدن تو بـه خواب مـیروم و بیدار مـی شوم
علّمت روحی تهواك یـا روحی
بهقلب من آموختی کـه تو را بپرستد
و تدوق معاك أجمل غرام
و همراه با عشق زیبایتو بتپد
لو غبت عنی لحظة بتوحشنی
حتی یک لحظه دوری از تو باعث دلتنگی منمـی شود
و أنده علیك طول الساعات
و تمام ساعتها تو را صدا مـی
ویـاك یـاعمری احلو عمری
هستی من , زندگی من با تو قشنگ مـی شود
و رجعلی بیك عمری اللیفات
و تمام زندگی از دست رفته من همراه با تو دوباره بـه من بازمـی گردد .
قلبی دق
على ما اللوم لو نحب
با اینكه درون عشق سرزنش مـیشوم
و أدوب فی حبه یـا ریت
دلم مـی خواهد درون عشقش ذوب بشوم
أناالغلطانـه یـا قلب
من اشتباه كردم ای دل
و ذنبی أنی هویت
و گناه من این بودکه عاشق شدم
قلبی دق
قلبم تپید
قلبی قلبی حن و رق
قلبم مـهربان شد وبه او محبت كرد
قلبو هو لأ ما دق
ولیكن قلب او نتپید
ولا قال حبیت
ونگفت دوستت دارم
یـا أهل الهوى توبه
ای عاشقان توبه
قلبی أنكوى نوبه
دلمن بـه یکباره سوخت
ثوب الهوى لابس ملایق التوبه
پیراهن عشق لباس توبه بر تنکرده است
یـا عینی علیـه دایب
چشمانم درون عشق او سوختند
ولا داریمحبوبه
ولیکن معشوق خبر ندارد
أنا قلبی مال
من قلبم بـه سوی او رفت
یسأل سؤال كان الجواب لا لا لا
سوالی از او پرسید ولیکن جواب نـه نـه نـه بود
و الله حرام
به خدا گناه دارد
ما أصحى و لا یوم و لا لیله أنام لا لالا
نـه مـی توانم روزها بیدار باشم و نـه مـی توانم شبها بـه خواب بروم نـه نـه نـه
أنا أقول أنساه
من بـه خود مـی گویم کـه او را فراموش کنم
و لما ألقاهأنسانی معاه آه آه آه
ولیکن وقتی او را مـی بینم خودم را فراموش مـی کنم اه اه
أحكی لمـین
به چهی بگویم
و أشكی لمـین قصة هواه آه آه آه
و بـه چهکسی از قصه عشق خود شکایت کنم
عینك كذابین
چشمان تو بـه من دروغ مـیگویند
قولی خایف لیـه تقولها لی
به من بگو چرا مـی ترسی کـه اون کلمـه رو بـه منبگی
لو تداری العین قلبی حاسس بیـها یـا غالی
حتی اگه چشماتو از من مخفی کنیمن مـی تونم با وجودم اونرو احساس کنم عزیزم
كلمـه من حرفین عشتی بستاناها لیـالی
شبهای طولانی رو بـه انتظار شنیدن این کلمـه دو حرفی بـه صبح رسوندم
( منظور از کلمـه دو حرفی حب بـه معنای عشق هست )
على عینی عیونك تقابل عینی
چشمـهایت بـه چشمـهایم نگاه مـی کنند
و قلبك بشوق ینادینی
وقلبت مرا با عشقصدا مـی زند
و تبعد اوام
ولیکن بـه سرعت از من دور مـی شوی
خبینی بحضنكیـاریت و دارینی
ای کاش مرا درون آغوشت پنـهان مـی کردی
یـا احلى مشافت عینی
ای قشنگترین موجودی کـه تا بـه حال ملاقات کردم
یـا اجمل غرام
ای زیباترین عشق
تعالالی
بیـا درون کنارم
لا تبعد و سبنی بحالی
از من دورنشو و مرا ترک نکن
فی حبك ده على جرالی عذابی فی لقاك
تمام عذابی کـه تحملمـی کنم بـه خاطر عشق توست
قلها لی
به من بگو
عیونك بترسمـها لی
چشمانتدارن اونو بـه من نشون مـی دهند
بحبك تریح بالی
دوستت دارم و در كنار توآسوده ام
وبعدین معاك
و همـیشـه درون کنار تو باقی خواهم ماند
بعینك
راجع لیـه
برای چه دوباره برگشتی
هو اللی شفته معاك شویـه
فکر مـی کنیچیزهایی کـه ازتودیدم کم بود
مش عایزه اشوفك
دیگر نمـی خواهم تو راببینم
امشی من قدام عینیـه
از جلو چشمـهایم دورشو
بعینك یـا حبیبی نرجع
یعنی واقعا با چشمانت این باوررا داری کـه ما باز مالهم خواهیم شد
بعینك لو ایـه.. اهنگ عربی جننی انسانی
با همـین چشمانت باور داری یـا چه... اهنگ عربی جننی امابهتر هست من را فراموش کنی
مفیش حد فی یوم بیخدع
اگری درون زندگیش فریبکارنباشد
والله والله یتأمنله تانی
به خدا این امـید وجود دارد کـه باز بتوانیمبه او اعتماد کنیم
لیـه , انا اصدق قلب
برای چه من قلبی را باور کنم
هجرنی خسرنی وهان علیـه
که بـه سادگی من را ترک کرد و راضی بـه آزار من شد و البته خودش ضرر دید
دیـالوقت راجعلی
الان بـه سوی من برگشتی
بتدمعلی جای لیـه
وچرا جلوی من اشکمـی ریزی
كنت روحك شوقك لیلك
تمام وجودم , دلتنگی هایم و شبهایم به منظور تو بود
كنتأسیب الدنیـا واجیك
تمام دنیـا را بـه خاطربا تو بودن رها مـی كردم
عملت ایـه
اما تو چه کردی
مـین , اللی انت جای تقولو بتضحك بیـه على مـین
تو درباره چهی حرف مـی زنیو داری بـه کی مـی خندی
ده اللی بیغدر مرة
کسی کـه یک بار فریب بدهد
بیغدرمرتین
بار دوم برایش آسانتر خواهد بود
كنت روحك شوقك لیلك
تمام وجودم , دلتنگی هایم و شبهایم به منظور تو بود
كنتاسیب الدنیـا واجیلك
تمام دنیـا را بـه خاطربا تو بودن رها مـی كردم
عملتایــــــــه
اما تو چه کردی
sarapoem.persiangig.com
متن عربی و ترجمـه فارسی مـهمترین ترانـه های نوال الزغبی (2)
http://sarapoem.persiangig.com/image4/nawallogo2.jpg
تیـا
یـا تیـا نورتیـهالبیت
ای تیـا خانـه را از نورت روشن كردی
ما بعرف مدری شو حسیت
نمـی دانماحساس عجیبی بهم دست داد
لما شمـیتك و ضمـیت متل اللی حالو لحالوضم
هنگامـیکه تو را بوییدم و در آغوش گرفتم
ما بعرف شو اللی غیرتی
نمـیدانم چه چیزی درون تو تغییر کرده است
كبرتی عمری زغرتی
بزرگتر شده ای عزیزم یـاکوچکتر
یـا تیـا بعیونك انتی شفت الدنیـا
ای تیـا درون چشمان تو من دنیـا را مـیبینم
یـا عیونی ام
ای نور چشم مادر
نامـی یـا صغیری تتصیریكبیری
کوچولوی من بخواب کم کم بزرگ مـی شوی
بعطیكی عمری نامـی بأمان
منتمام زندگی خود را بـه تو خواهم بخشید که تا راحت بخوابی
نامـی یـا صغیری
کوچولویمن بخواب
بقلبی تتصیری عمری اللی جایی و عمری اللی كان
تو درون قلبم گذشته وآینده من هستی
شو سهرت لیـالی
چه قدر بـه خاطر تو شب زنده داری کردم
وشو قضیت تشوفك عندی شو تمنیت
و چه قدرخواستم کـه در کنار تو باشم
یـا تیـالعیونك غنیت
ای تیـا بـه خاطر چشمان توست کـه مـی خوانم
هیدا صلاة منوغنا
این یک ترانـه نیست بلکه دعاست
یـا ورده نیـال اللی شمك
گل من خوش بـه حالکسیکه تو را خواهد بویید
یـا صورة بیك و أمك
ای انعکاس پدرت و مادرت
شوبتشبه عیونو رسمك
چه قدر چشمان تو شبیـه اوست
یـا صغیری شو بحبّكأنا
کوچولوی من دوستت دارم
نامـی یـا صغیری تتصیری كبیری
کوچولوی من بخوابکمکم بزرگ مـی شوی
بعطیكی عمری نامـی بأمان
تمام هستی خود را بـه تو خواهم دادتا آسوده بخوابی
نامـی یـا صغیری بقلبی تتصیری عمری اللی جایی و عمری اللیكان
کوچولوی من بخواب تو درون قلبم گذشته و آینده من هستی
* تیـام نام یکی از فرزندان نوال الزغبی است
اناعلى بالی
أنا على بالی على بالی أنا على بالی
من درون خیـالخود
أ جنبك
كنار تو بـه درون مـی آیم
حبیبی أنت یـا غالی
عزیزم وگرانبهای من
أنا حبی غالی على قلبك
عشق من ارزش بسیـاری درون قلب تو دارد
لا تخلّی سهری یطول
نگذار شب زنده داریـهای من بیشترازاین ادامـه پیداکند
خدنی معك على طول
من را با خودت ببر
أنت لما تقول
وقتی تو اسم منرا صدا مـی زنی
بتلاقینی حدك
من را بـه سرعت درون کنار خود خواهی یـافت
كتیر بغار علیك و الغیره بعیونی
به تو حسادت مـی کنم و این حسادت درچشمان من آشکار است
كل اللی حوالیك من عیونی عرفونی
چشمانم عشقم را فاشکرد
رقّصنی اللیل بطولو
تمام شب من را بـه دربیـار
و یقولوا شو مایقولوا
و اجازه بده هرچه اطرافیـان مـی خواهند بگویند
شو بحبّتسهّرنی
دوست دارم شب را همراه با تو باشم
و بحنانك تغمرنی و تخبینیبقلبك
و درون مـهربانی تو غرق گردم و من را درون قلبت پنـهان کنی
أنت أحلى حببأیـامـی و سنینی
تو زیباترین عشق درروزها وسالهای زندگی من هستی
صوبك مالالقلب لعندك ودینی
قلب من بـه سوی تو مـی آید من را بـه کنار خودت ببر
وحدك أنتحبیبی
تنـها توعشق من هستی
أنا من دونك غریبه
من بدون تو غریبه ای بیشنیستم
أنا بدی تحاكینی و
مـی خواهم کـه با من حرف بزنی
لیلیـا تلاقینی وتفرحنی بحبك
و شبها درون کنار من باشی و با عشقت من را شاد کنی
متن عربی و ترجمـه فارسی مـهمترین ترانـه های نوال الزغبی (3)
http://sarapoem.persiangig.com/image4/nawallogo2.jpg
یـاما قالوا
یـاما قالوا ... ما یقولوا حبینا كده وهوینا كده و ملینا الدنیـا غرام فی غرام. هیعیدوا و یزیدوا ده اللی انا حاساه و اللی انا عیشاه فی الحب یـا ناس ولافی الاحلام
حرفهای زیـادی زدند ولی نمـی گویند کـه ما اینطور عاشق شد و دنیـا را از عشق پر کردیم. دوباره تکرارش مـی کنند و به آن اضافه مـی کنند من احساسش مـی کنم و من با عشقش زنده ام ای مردم نـه درون خواب
یـاما قالوا ... ما یقولوا حبینا كده وهوینا كده و ملینا الدنیـا غرام فی غرام. هیعیدوا و یزیدوا ده اللی انا حاساه و اللی انا عیشاه فی الحب یـا ناس ولافی الاحلام
حرفهای زیـادی زدند ولی نمـی گویند کـه ما اینطور عاشق شد و دنیـا را از عشق پر کردیم. دوباره تکرارش مـی کنند و به آن اضافه مـی کنند من احساسش مـی کنم و من با عشقش زنده ام ای مردم نـه درون خواب
قرب من قلبی اللی عشانك یـاما غنى و غنى و بیحلم بلقاك یـا حبیبی و لسه بیتمنى. قرب من قلبی اللی عشانك یـاما غنى و غنى و بیحلم بلقاك یـا حبیبی و لسه بیتمنى
به قلبم کـه مال توست نزدیک شو و بسیـار آواز خواند و خواند و خواب دیدارت را مـی بیند عزیزم و هنوز آرزویت را مـی کشید. بـه قلبم کـه مال توست نزدیک شو و بسیـار آواز خواند و خواند و خواب دیدارت را مـی بیند عزیزم و هنوز آرزویت را مـی کشید
روحی انا عمری انا ... انا دایبة فی حبك و هواك ده انت انا اه یـا انا ... انا منك وهوایـا هواك. روحی انا عمری انا ... انا دایبة فی حبك و هواك ده انت انا اه یـا انا ... انا منك وهوایـا هواك
ای جانم ای عمرم من درون عشقت آب شدم تو وجودمـی آه از وجودم .. من جزو تو هستم و عشقم عشقت است. ای جانم ای عمرم من درون عشقت آب شدم تو وجودمـی آه از وجودم .. من جزو تو هستم و عشقم عشقت است
على ناری یـا حبیبی بستنى كده و فی قلبی كده أشواق تملى الدنیـا بحالها. و تجینی تلاقینی الشوق دوب فیـا و عذب و الحیرة بتفظل على حالها
با آتش درونم ای عزیزم اینطور منتظرم و در قلبم اینطور دلتنگی هاییست کـه دنیـا را بـه تنـهایی پر مـی کند. و تو مـی آیی مرا مـی بینی دلتنگی درون من آب شده و عذابم مـی دهد و سرگردانی بـه حال خودش باقی مـی ماند
یـاما قالوا ... ما یقولوا حبینا كده وهوینا كده و ملینا الدنیـا غرام فی غرام. هیعیدوا و یزیدوا ده اللی انا حاساه و اللی انا عیشاه فی الحب یـا ناس ولافی الاحلام
حرفهای زیـادی زدند ولی نمـی گویند کـه ما اینطور عاشق شد و دنیـا را از عشق پر کردیم. دوباره تکرارش مـی کنند و به آن اضافه مـی کنند من احساسش مـی کنم و من با عشقش زنده ام ای مردم نـه درون خواب
حبیتك
كثییر بكیت عیونی كثییر سهرت جفونی كثییر عیونك لامونی كثییر كثییر
خیلی چشمانم را بـه گریـه انداختی شب های زیـادی پلک هایم را بیدار گذاشتی چشمانت خیلی سرزنشم د خیلی
روق ما تزعل منی روق اوعى تظلمنی روق حاجی تقهرنی روق روق
دوست دارم از من ناراحت نشوی دوست دارم بترسی ظلمم کنی دوست دارم ناراحتم نکنی
من اول نظرة استحلیتك من ثانی نظرة تمنیتك من ثالت نظرة بالسهره قدمتلك مـیة زهرة حبیت السهره و وحبیتك
در نگاه اول پسندیدمت درون نگاه دوم خواستمت درون نگاه سوم درون شب بیداری صد شکوفه بـه تو هدیـه کردم عاشق شب بیداری و عاشقت شدم
من اول نظرة استحلیتك من ثانی نظرة تمنیتك من ثالت نظرة بالزهرة قدمتلك مـیة زهرة حبیت الزهرة ووحبیتك
در نگاه اول پسندیدمت درون نگاه دوم خواستمت درون نگاه سوم درون شب بیداری صد شکوفه بـه تو هدیـه کردم عاشق شب بیداری و عاشقت شدم
كثییر قلبك غمرنی كثییر حبك نطرنی كثثیر صوتك سحرنی كثییر كثییر
قلبت بسیـار درون آغوشم گرفت عشقت بسیـار منتظرم گذاشت صدایت بسیـار جادویم کرد
بعیید لو لحظة عنی بعیید حبك جننی بعیید لعندك خدنی بعیید بعیید
اگر لحظه ای از من دور شوی عشقت دیوانـه ام مـی کند اگر مـی روی من را با خود ببر
من اول نظرة استحلیتك من ثانی نظرة تمنیتك من ثالت نظرة بالسهرة قدمتلك مـیة زهرة حبیت الزهرة و وحبیتك
در نگاه اول پسندیدمت درون نگاه دوم خواستمت درون نگاه سوم درون شب بیداری صد شکوفه بـه تو هدیـه کردم عاشق شب بیداری و عاشقت شدم
الاسى
الاسی باین علیـه الحب لكن آسی بیبص فی عیونی وعامل ناسی من وسط كل الكون لمس احساسی
سنگ دل هست عشق درون او آشکار هست ولی سنگ دل هست در چشمانم نگاه مـی کند و خود را بـه فراموشی مـی زند بین همـه دنیـا احساسم را لمس کرده است
تعبلی قلبی وكله من لهفة عینیـا اول ما شوفه الشوق الیـه یتداره فیـه
دلم خسته شد و همـه بـه خاطر نگاه چشمانم مـی باشد اول کـه مـی بینمش دلتنگی بـه او درون وجودم پنـهان مـی شود
واجری علیـه وانا فاكرة مش باین علیة واتاری قلبی سبقنی راح من بین ایدیة
پیشش مـی روم و طوری رفتار مـی کنم کـه برایم آشکار نیست و قلبم بازیچه هست دلم را از من گرفت و از دستم رفت
الاسی باین علیـه الحب لكن آسی بیبص فی عیونی وعامل ناسی من وسط كل الكون لمس احساسی
سنگ دل هست عشق من بر او آشکار هست ولی سنگ درست درون چشمانم نگاه مـی کند و خود را بـه فراموشی مـی زند بین همـه دنیـا احساسم را لمس کرده است
یـا عیونـه قوله یـا قلبه متخبوش كفایة اللیل بطوله دمعته سهران معایـا
ای چشامانش بـه قلبش بگویید اینطور پنـهان نکند شب دراز هست و اشک هایش با من بیدار است
ده عنیك منین ما بروح الاقیـهم ورایـا عذبت روحك لیـه كده ایـه الحكایة
این چشمانت هر جا کـه بروم پشت سرم مـی بینمشان چرا خودت را اینقدر عذاب مـی دهی قضیـه چیست؟
الاسی باین علیـه الحب لكن آسی بیبص فی عیونی وعامل ناسی من وسط كل الكون لمس احساسی
سنگ دل هست عشق من بر او آشکار هست ولی سنگ درست درون چشمانم نگاه مـی کند و خود را بـه فراموشی مـی زند بین همـه دنیـا احساسم را لمس کرده است
اغلى الحبایب
تبقى اغلى الحبایب مـهما تبعد یـا غایب انت كل الهوى مـین قالك بنسى حبك حبیبی كثیر بحبك لازم نرجع سوى
عزیز ترین معشوق ها مـی مانی اگر چه بروی تو همـه عشقم هستی چهی بـه تو گفته عشقت را فراموش مـی کنم عزیزم خیلی دوستت دارم حتما به هم برسیم
قلبی لغیرك ما انكتب صدق ما بعرف شو السبب انت حبیبی والعتب مرفوع
قلبم قسمت دیگری نیست باور کن نمـی دانم چرا تو عزیزم هستی و سرنزش ها را نمـی پذیرم
تبعد انا ببقى انا برجع انا حبك انا انت انا تنسی هوای ممنوع
اگر بروی من عاشقت مـی مانم برگردی من عاشقتم تو وجودم هستی درست نیست عشق را فراموش کنی
تبقى اغلى الحبایب مـهما تبعد یـا غایب انت كل الهوى مـین قالك بنسى حبك حبیبی كثیر بحبك لازم نرجع سوى
عزیز ترین معشوق ها مـی مانی اگر چه بروی تو همـه عشقم هستی چهی بـه تو گفته عشقت را فراموش مـی کنم عزیزم خیلی دوستت دارم حتما به هم برسیم
بعدك ماراح اعرف حدا لا اسمع صوت ولا صدى انت غرامك بالقلب والروح
بعد از توی را نخواهم شناخت صدایی و پاسخی نمـی شونم عشقت درون دل و جانم است
حبك هنا بعدك ضنا عنك انا مالی غنى سحرنی بكلامك یـا حبیب الروح
عشقت خوشبختی هست دوریت سختی هست جز تو سرمایـه ای ندارم با حرفهایت جادویم کن ای عزیز جان
تبقى اغلى الحبایب مـهما تبعد یـا غایب انت كل الهوى مـین قالك بنسى حبك حبیبی كثیر بحبك لازم نرجع سوى
عزیز ترین معشوق ها مـی مانی اگر چه بروی تو همـه عشقم هستی چهی بـه تو گفته عشقت را فراموش مـی کنم عزیزم خیلی دوستت دارم حتما به هم برسیم
عادی
عادی تشغلنی تشغلنی فی حبك عادی عادی تجرحنی تجرحنی بهواك
عادی هست اگر مرا گرفتار کنی گرفتار عشقت کنی عادی هست اگر زخمـیم کنی با عشقت زخمـیم کنی
لو تموتنی احبك بس اموت انا معاك عادی تشغلی بحبك عادی تجرحنی بهواك
ولی مرا بکشی دوستت دارم ولی با تو مـی مـیرم عادی هست اگر گرفتارم مـی کنی و عادی هست اگر با عشقت زخمـیم کنی
مو مـهم اوعد واخلف ما اعاتب وانت تعرف لو جرحت القلب مرة عادی خلی الجرح ینزف
مـهم نیست وعده بدهم و خلف وعده کنم و تو مـی دانی سر زنش نمـی شوم اگر یک بار عادی هست اگر بگذارم زخم خونریزی کند
مو مـهم اوعد واخلف ما اعاتب وانت تعرف لو جرحت القلب مرة عادی خلی الجرح ینزف
عادی عادی تشغلنی تشغلنی فی حبك عادی عادی تجرحنی تجرحنی بهواك
انشغالی فی غرامك لحظة انطرها و ابیـها لو تفتش فی ضلوعی تلقى نفسك انت فیـها
گرفتاریم درون عشقت طوری هست که لحظه ای منتظر مـی مانم و افتخار مـی کنم تواگر درون استخوانـهایم بگردی خودت را مـی بینی کـه در آنـها هستی
عادی عادی تشغلنی تشغلنی فی حبك عادی عادی تجرحنی تجرحنی بهواك
عادی هست اگر مرا گرفتار کنی گرفتار عشقت کنی عادی هست اگر زخمـیم کنی با عشقت زخمـیم کنی
على ناری یـا حبیبی بستنى كده و فی قلبی كده أشواق تملى الدنیـا بحالها. و تجینی تلاقینی الشوق دوب فیـا و عذب و الحیرة بتفظل على حالها
با آتش درونم ای عزیزم اینطور منتظرم و در قلبم اینطور دلتنگی هاییست کـه دنیـا را بـه تنـهایی پر مـی کند. و تو مـی آیی مرا مـی بینی دلتنگی درون من آب شده و عذابم مـی دهد و سرگردانی بـه حال خودش باقی مـی ماند
یـاما قالوا ... ما یقولوا حبینا كده وهوینا كده و ملینا الدنیـا غرام فی غرام. هیعیدوا و یزیدوا ده اللی انا حاساه و اللی انا عیشاه فی الحب یـا ناس ولافی الاحلام
حرفهای زیـادی زدند ولی نمـی گویند کـه ما اینطور عاشق شد و دنیـا را از عشق پر کردیم. دوباره تکرارش مـی کنند و به آن اضافه مـی کنند من احساسش مـی کنم و من با عشقش زنده ام ای مردم نـه درون خواب
بتعرفنی انا
سنین یـا حبیبی انا ویـاك لا مش ممكن انساك من بالی ما بتروح
عزیزم سالهایی با تو بودم نـه محال هست فراموشت کنم از فکرم نمـی روی
حنین بغیـابك مش حنین من دونك صار انین لعندك بدی روح
مـهربانی درون دوریت مـهربانی نیست بدون تو ناله شد مـی خواهم پیشت تو بروم
بتعرفنی انا یـا حبیبی قلبی معلق فیك وصدقنی انا انا بنسى حالی وما بنسیك
عزیزم مـی دانی من قلبم گرفتارت شده هست و باور کن من خودم را فراموش مـی کنم ولی تو را فراموش نمـی کنم
وایـام الهنا یـا حبیبی عشتا بقربك انت ما انت انا ماعاد فیی بدی ارجع مشتاقة انا بلاقیك
و عزیزم روزهای خوشبختی زمانی بود کـه کنار تو زندگی کردم بر نگشت تو نباشی من نیستم پیشم بر نگشت مـی خواهم برگردی من دلتنگم کـه ببینمت
اوهام سرقت منی احلام نستنی كیف بنام تركت بالی مشغوول
خیـال ها خواب از چشمم ربود باعث شد فراموش کنم چطور بخوابم رها کرد افکارم مشغول باشد
الایـام الی كنا فیـها بعاد یـاریتنا ما بتنعاد ونبقى سوى ع طول
کاش روزهایی کـه ما دور از هم بودیم بر نگردد و همـیشـه با هم باشیم
بتعرفنی انا یـا حبیبی قلبی معلق فیك وصدقنی انا انا بنسى حالی وما بنسیك
عزیزم مـی دانی من قلبم گرفتارت شده هست و باور کن من خودم را فراموش مـی کنم ولی تو را فراموش نمـی کنم
وایـام الهنا یـا حبیبی عشتا بقربك انت ما انت انا ماعاد فیی بدی ارجع مشتاقة انا بلاقیك
و عزیزم روزهای خوشبختی زمانی بود کـه کنار تو زندگی کردم بر نگشت تو نباشی من نیستم پیشم بر نگشت مـی خواهم برگردی من دلتنگم کـه ببینمت
sarapoem.persiangig.com
متن عربی و ترجمـه فارسی مـهمترین ترانـه های نوال الزغبی(4)
http://sarapoem.persiangig.com/image4/nawallogo2.jpg
عایزاك
عملت ایـه فیـا خلتنی احب الحب ده لوم ویـاما لاموا علیـا لا بنسى عمری قلبك ده
با من چه کردی کـه گذاشتی اینقدر عاشق شوم اگر هر چه هم سرزنشم کنند هرگز این دلت را فراموش نمـی کنم
حبك على طول شاغلنی قلبك بقى حتة منی یعنی لو مـهما قالوا بقول عایزاك
عشقت همـیشـه گرفتارم کرده هست قلبت جزئی از من شد یعنی هر چه هم بگویند من مـی گویم تو را مـی خواهم
انت لو مـهما اقولك اكثر واكثر بحبك انا بنسى الدنیـا دیة وانا ویـاك
هر چه هم بـه تو بگویم بیشتر و بیشتر دوستت دارم تمام این دنیـا را فراموش مـیکنم ولی من با تو هستم
ما تقولی لیـه انا كل حاجة فعمری حلوة بشوفها بیك
نمـی گویی چرا من هر چیز زیبا درون زندگیم را با تو مـی بینم
ما تقولی لیـه انا كل یوم عن یوم بكون محتاجة لیك
نمـی گویی چرا من هر روز بـه روز بـه تو احتیـاج دارم
عملت ایـه فیة خلتنی احب الحب ده لوم ویـاما لاموا علیـا لا بنسى عمری قلبك ده
با من چه کردی کـه گذاشتی اینقدر عاشق شوم اگر هر چه هم سرزنشم کنند هرگز این دلت را فراموش نمـی کنم
انت قلبك مكانی انت اللی ملكش تانی یللی روحی وعینیة بیجروا علیك
قلبت جای من هست من جز تو چیزی ندارم ای کـه جانم و چشمانم بـه تو وابسته اند
عمری ما نساك یـا عمری یـالی انت یـا قمری كل ثانیة فحیـاتی بعیشـها انا بیك
هر گز فراموشت نمـی کنم ای عمرم ای کـه ماهم هستی هر لحظه ای درون زندگیم من با تو زندگی مـیکنم
وانا بین ایدیك بشتاق الیك ووحشنی لو منی قریب بالله علیك قربنی لیك دنـه مش هعیش لو یوم تغیب
و من درون دستانت دلتنگت هستم و دلتنگت هستم حتی اگر پیشم باشی تو را بـه خدا بیـا پیشم من اگر یک روز بروی زنده نخواهم بود
بتسال
بتسال بحبك ولا دنـه بموت فیك والله وقلبی علیك وحتى فبعدک عنی بحبك فوق ما بیخطر لیك
مـی پرسی دوستت دارم؟ و نـه من برایت مـی مـیرم و به خدا قلبم پیش توست و حتی درون دوریت از من بیش از آنکه بـه فکرت خطور کند دوستت دارم
بقولك ایـه اسال عنیك حتقولك ایـه حبیتنی فیک فعنیك حاجات یـاما خلتنی ادوب یـاما ولقیت خلاص قلبی فی ایدیك
چه بگویم بـه تو از چشمانت سوال کن بـه تو خواهند گفت چه چیزی من را عاشق تو کرد درون چشمانت
خیلی چیزهاست کـه باعث شده من خیلی ذوب شوم و ناگهان ببینم قلبم درون دستانت است
بتسال بحبك ولا دنـه بموت فیك والله وقلبی علیك وحتى فبعدک عنی بحبك فوق ما بیخطر لیك
مـی پرسی دوستت دارم؟ و نـه من برایت مـی مـیرم و به خدا قلبم پیش توست و حتی درون دوریت از من بیش از آنکه بـه فکرت خطور کند دوستت دارم
لیلة وحدة تعدی وانت مش معایـا بحس انی معشتهاش لیلة وحدة وانت جنبی فی حضن قلبی بروح لدنیـا مرحتهاش
یک شب کـه بگذرد و تو با من نباشی حس مـی کنم من آن شب را زندگی نکردم یک شب کـه تو کنارم باشی درون آغوش قلبم بـه دنیـایی مـی روم کـه نرفتم
فی عینیك حاجات یـاما خلتنی ادوب یـاما ولقیت خلاص قلبی فی ایدیك
در چشمانت خیلی چیزهاست کـه باعث شده من خیلی ذوب شوم و ناگهان ببینم قلبم درون دستانت است
بتسال بحبك ولا دنـه بموت فیك والله وقلبی علیك وحتى فبعدک عنی بحبك فوق ما بیخطر لیك
مـی پرسی دوستت دارم؟ و نـه من برایت مـی مـیرم و به خدا قلبم پیش توست و حتی درون دوریت از من بیش از آنکه بـه فکرت خطور کند دوستت دارم
انت اجمل حب شفته والی عشته قبل منك مایسویش یـاحبیبی انت اكثر من حبیبی انت حب مـینتهیش
تو زیباترین عشقی هستی کـه دیدم و زندگی کـه قبل از تو داشتم قابل مقایسه با الان نیست عزیزم تو بیشتر از عزیزم هست تو عشقی هستی کـه تمام نمـی شود
فی عینیك حاجات یـاما خلتنی ادوب یـاما ولقیت خلاص قلبی فی ایدیك
در چشمانت خیلی چیزهاست کـه باعث شده من خیلی ذوب شوم و ناگهان ببینم قلبم درون دستانت است
بتسال بحبك ولا دنـه بموت فیك والله وقلبی علیك وحتى فبعدی عنك بحبك فوق ما بیخطر لیك
مـی پرسی دوستت دارم؟ و نـه من برایت مـی مـیرم و به خدا قلبم پیش توست و حتی درون دوریت از من بیش از آنکه بـه فکرت خطور کند دوستت دارم
غیب عنی غیب
راجعلی حبیبی شو جایی تقول غیـابك تعبنی تاركنی ع طول غرامك جرحنی وانت المسؤول بتغیب اللیـالی وقلبك مشغوول
عزیزم برگشته برگشته ای چه بگویی دوریت خسته ام کرد همـیشـه رهایم کردی عشقت زخمـیم کرده و تو مسوولی شب ها مـی روی و قلبت جای دیگری است
ضیعت بقربك ایـامـی شـهور وسنینی لا سالت ولا داریت حبی وحنینی اه یـاناری اه یـا ناری انسانی یـا روحی انسانی وحبك نسینی
پیش تو روزهایم را و ماه ها و سالهایم را از دست دادم و تو نپرسیدی و از عشقم و مـهربانیم با خبر نشدی آه از آتشم آه آتشم فراموشم کنم ای جانم فراموشم کن و باعث شو عشقت را فراموش کن
غیب عنی غیب روح عنی روح روح واطفی نار قلبی وناری انا انا غیب عنی غیب
دور شو از جلویم دور شو برو از پیشم برو و آتش قلبم را خاموش کن برو از پیشم برو
مش باقی بقلبی لقلبك حنان مش باقی بحیـاتی لحبك امان بتمر اللیـالی وبیدور الزمان لحبك ما برجع لو مـهما كان
در قلبم نسبت بـه قلبت مـهربانی باقی نمانده درون زندگیم نسبت بـه عشقت آرامشی باقی نمانده هست شب ها و زمان مـی گذرد هر چه بشود بـه عشقت باز نمـی گردم
ضیعت بقربك ایـامـی شـهور وسنینی لا سالت ولا داریت حبی وحنینی اه یـاناری اه یـا ناری انسانی یـا روحی انسانی وحبك نسینی
پیش تو روزهایم را و ماه ها و سالهایم را از دست دادم و تو نپرسیدی و از عشقم و مـهربانیم با خبر نشدی آه از آتشم آه آتشم فراموشم کنم ای جانم فراموشم کن و باعث شو عشقت را فراموش کن
غیب عنی غیب روح عنی روح روح واطفی نار قلبی وناری انا انا غیب عنی غیب
دور شو از جلویم دور شو برو از پیشم برو و آتش قلبم را خاموش کن برو از پیشم برو
اخر مرة
یـا یـا حبیبی اخر مرة اقابلك فیـها ولا هتشوفنی خلاص بعدیـها اوعدك انی حسیبك خالص ورى ضهری حكایتك هرمـیها
اینجا اخرین باری هست که تو را مـی بینم و بعدا دیگر مرا نخواهی دید تمام شد بهت قول مردانـه مـی دهم تو را رها کنم و قصه ات را پشت سر پرت مـی کنم
یـا حبیبی انا فاض بیـا كفایة السكة معاك صعب امشیـها وان كنت بقولك یـا حبیبی اخر مرة اندهلك بیـها
ای عزیزم بـه اندازه کافی مـهربان بودم سخت هست در ایوان بدون تو راه بروم و اگر بـه تو بگویم عزیزم آخرین باری هست که با این نام خطابت مـی کنم
صعبان علیـا الی احنا یـا عمری وصلنالو لكن ده حل اخیر ومفیش حل بدالو
ای عمرم آنچه بـه آن رسیدیم سخت بود ولی این راه حل آخر هست و راهی جز این نیست
لو عندك اعذار وفرها دی نـهایـه وخلتنی اختار ولا هكمل ولا قادرة اتحمل مش فاضل حاجة ثانیة اخسرها
اگر بهانـه ای داری بیـاور این آخرش هست و تو گذاشتی انتخابش کنم و دیگر ادامـه نمـی دهم و نمـی توانم تحمل کنم درست نیست چیز دیگری از دست بدهم
یـا حبیبی انا فاض بیـا كفایة السكة معاك صعب امشیـها وان كنت بقولك یـا حبیبی اخر مرة اندهلك بیـها
ای عزیزم بـه اندازه کافی مـهربان بودم سخت هست در ایوان بدون تو راه بروم و اگر بـه تو بگویم عزیزم آخرین باری هست که با این نام خطابت مـی کنم
یـا یـا حبیبی اخر مرة اقابلك فیـها ولا هتشوفنی خلاص بعدیـها اوعدك انی حسیبك خالص ورى ضهری حكایتك هرمـیها
اینجا اخرین باری هست که تو را مـی بینم و بعدا دیگر مرا نخواهی دید تمام شد بهت قول مردانـه مـی دهم تو را رها کنم و قصه ات را پشت سر پرت مـی کنم
روحی یـا روحی
یـا لی اسرنی هجرنی لیـه
اییکه من را مجذوب خود کرده ای , به منظور چه من رارها کرده ای
انت فكرنی ولا ایـه
به من فکر مـی کنی یـا نـه
قول یـا حبیبی وصرحنی حبیبی
به من بگو و حرف دلت را بزن عزیزم
ریحنی من الی انا فیـه
و منرا از این بی قراری نجات بده
اه غایب و فیتنی
آ ه از من دور شده ای و من را بـه حال خود رها کردهای
اه بنادیك و لا جتنی
آه اسم تو را صدا مـی ولیکن پیش من نمـی آیی
امتى بقى لروحی ترجعنی
کی دوباره بـه من زندگی مـی بخشی
ایـه ایـه هینسینی
و باعث فراموشی همـه چیز مـی شوی
ولا یقسینی
و من را آزار نمـی دهی
مفیش حاجة قدرت تمنعنی
هیچ چیز نتوانست مانع عشقم بـه تو شود
روحی یـا روحی یـا روحی
ای وجود و هستی من
لیك محتاجة
به تو نیـازدارم
روحی یـا روحی تعال
ای زندگی و روح من بیـا
قول بقى حاجة
و فقطچیزی بگو
لو عملت ایـه
یـا کاری
جوى قلبی فیـه
دراعماق قلب من
حبعمرك ماتحلم بیـه
عشقی نسبت بـه تو وجود دارد کـه حتی درون خواب هم نمـی توانیببینی
محتاجة یجی مـیت سنـه یـادوب
لااقل صد سال طول مـی کشد
عشان ابطل فیكادوب
تا من بتوانم دست ازعشق تو بکشم
انساك دی حاجة مش سهلة
فراموش تو کار ساده ای نیست
لقاك دنا هتجنن علیك
دیدن تو باعث مـی شود که تا درعشقتدیوانـه شوم
اه مش هنساك ثانیـه
آه حتی یک ثانیـه هم نمـی توانم فراموشت کنم
اهحبك حاجة ثانیـه
آه عشقت با همـه چیز فرق دارد
اه یـانا من طول بعدك یـانا
آهکه چه قدر من از دوریت رنج مـی کشم
اه فینك وحشنی
آه کجایی كه دلم خیلی برایتتنگ شده است
اه ویـاك عیشنی
آه بیـا و من را بـه کنار خودت ببر
امانة ترحمحالی امانة
کی بـه من رحم خواهی کرد
شو اخبارك
دخلك شو اخبارك قلی
خواهش مـی کنم بـه من بگو حالت چه طوراست
اشتقتلك انتاشتقتلی
دلم برایت تنگ شده هست آیـا دل تو به منظور من تنگ شده است
اشتقتلك طبعااكید
دلیلی ندارد کـه به تو بگویم چه قدر دلم برایت تنگ شده است
یومـیه حبكیزید
هر روز عشقم بـه تو بیشتر مـی شود
تعرف حتى و انت بعید
خوب مـی دانی کهحتی اگرازمن دورباشی
قلبی معاك
قلبم بـه همراه توست
قلی شو صاربغیـابی
به من بگو دوری از من چگونـه گذشت
بعدك عم تنطر عبابی
هنوز کنار درون خانـه ام نشستی و انتظارم را مـی کشی
ولا بابی لما تسكر
ویـا اینکه هنگامـیکه درون خانـه ام بـه روی تو بسته شد
قلبك مع مفتاحو تسكر
قلب تونیز همراه با کلیدش قفل شد
راح برجع مش راح بتاخر
به سوی تو بر خواهم گشت حتییک لحظه نیز درنگ نخواهم کرد
انا ما بتاخر ع احبابی
من هیچ وقت به منظور دیدنکسانی کـه دوستشان دارم دیر نخواهم کرد
مافیی قلك مافیی
نمـی توانم برایت تعریف کنم
بغیـابك شو صایر فیی
نمـیتوانم تعریف کنم کـه دوریت چه بـه روزگار من آورد
انت بقلبی و روحی مصور
تو درتمام قلب و وجود من حک شده ای
یومـیه بعینیـه بتسهر
تو هر روز درون بین چشمانمزنده مـی شوی
كل ما احن الك بتذكر
هر وقت کـه دلم به منظور تو تنگ مـی شود احساس مـیکنم
حالی طفلی و تركض لیك
که مانند بچه ای هستم کـه به دنبال تو مـیدوم
حبیبتی من تكون
الرفاق حائرون یفكرون یتسالون فی جنون حبیبتی انا من تكون
دوستان سرگشته اند فکر مـی کنند از هم سوال مـی کنند درون دیوانگی هستند معشوق من کـه است
یفكرون یتسالون یتهامسون یتخیلون اسماء و اشیـاءویضیع كل هدا هباء
فکر مـی کنند از هم سوال مـی کنند درون خیـال بسر مـی برند و اسم ها و اشیـا هر هدیـه ای را از بین مـی برد
لا تخافی واهدئی واهدئی یـا صغیرتی لا تخافی واهدئی واهدئی یـا صغیرتی
نترس و آرام باش ای کوچکم نترس و آرام باش
لا تبالی اننی اه اننی یـا حبیبتی اه اخفی هواك عن العیون فكیف منی یعرفون
عزیزم گمان نکن من عشقت را از چشمان پنـهان مـی کنم چون چطور عشق را بفهمند
حبیبتی حبیبتی انا من تكون من تكون حبیبتی حبیبتی حبیبتی
عزیزم چهی است
صغیرتی انا لم اقل شیئا لم اقل وابدا ابدا لن اقول
کوچکم من چیزی نمـی گویم هیچ وقت نخواهم گفت
حرصی علیك وحرص نفسی على الحیـاة لكی تقوم
علاقه ام بـه تو مانند علاقه بـه خودم به منظور ادامـه زندگی است
لا تحتاری نظراتهم الیك لا تفزعك همساتهم علیك فانتی فی اعماق داتی سر اسرار حیـاتی
با نگاه هایشان سرگردان نشو نجوی هایشان با تو تغییرت ندهد تو درون اعماق وجودم هستی راز رازهای زندگیم هستی
فدعیـهم یـا حیـاتی فدعیـهم یـا حیـاتی دعیـهم یفكرون یتسالون یتخیلوا
آنـها را رها کن ای زندگیم رها کن فکر کنند از هم سوال کنند درون خیـال بـه سر برند
لا تخافی واهدئی واهدئی یـا صغیرتی لا تخافی واهدئی واهدئی یـا صغیرتی
نترس و آرام باش ای کوچکم نترس و آرام باش
لا تبالی اننی اه اننی یـا حبیبتی اه اخفی هواك عن العیون فكیف منی یعرفون
عزیزم گمان نکن من عشقت را از چشمان پنـهان مـی کنم چون چطور عشق را بفهمند
حبیبتی حبیبتی انا من تكون من تكون حبیبتی حبیبتی حبیبتی
عزیزم چهی ست
: اهنگ عربی جننی ، اهنگ عربی جننی[واضح - متن عربی و ترجمـه فارسی مـهمترین ترانـه های نوال الزغبی اهنگ عربی جننی]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 04 Sep 2018 19:46:00 +0000